آنچه گذشت
پسر نازم، میخوام بعد از این خاطراتت رو توی وبلاگت بنویسم تا وقتی بزرگ شدی برات یه گنجینه از گذشته باشه. از خاطرات روزهایی که با هم گذروندیم.
بهتره که یه خلاصه از 11 ماه گذشته بنویسیم تا زودتر به روز شیم.
22 خرداد برای اولین بار رفتی حموم. آخه تازه روز قبلش نافت افتاد.
23 خرداد برای اولین بار بردیمت حرم امام رضا.
25 خرداد ختنه شدی.
29 تیر برای اولین بار با تو رفتیم پیک نیک. شب مون. چشمه سبز.
هفته اول مرداد شروع خنده های با صدا. قربون خنده های قشنگت.
هفته اول مهر شروع خوردن غذای کمکی.
آبان ماه کم کم تونستی بدون کمک بشینی.
4و5 آذر تاسوعا و عاشورای حسینی. با لباس علی اصغر رفتیم حرم و هیات.
14 آذر هورااااااااا مانی طلا دندون در آورد. 2 تا پایین.
15 دی هورااااااااا یه دندون دیگه. بالا. در ضمن برای اولین بار گفتی بابا.
17 دی دندون چهارمی هم دراومد. همون بالا.
28 دی یاد گرفتی دس دسی کنی .
25 دی برای اولین بار گفتی آب. با یه لهجه خیلی ناز.
30 فروردین اولین قدمهای مستقلت رو برداشتی . مامان فدای اون راه رفتنت بشه. با اون پاهای کوچولوت. اینقدر عاشق راه رفتنی که دیگه یه جا بند نمیشی و همش میخوای بری دور بزنی .
قربونت بشم پسر نازم ، ماشااله روز به روز شیرین تر و خوردنی تر میشی و دل ما رو میبری . این روزا از بوسیدن و بغل کردنت سیر نمیشم.
راستی چند روزه که یاد گرفتی بگی اینجا و اونجا. البته با زبون قشنگ خودت: ایندا - اوندا
وقتی یه کلمه یا کار جدید یاد میگیری انگار دنیا رو بهم دادن.
با یه دنیا آرزوهای خوب برای تو، بریم تا پست بعدی و عکسهای آقا مانی.